حسین عزیزمحسین عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 12 روز سن داره

حسینم معجزه مقدس الهی وهدیه ناب پروردگار

پسرعزیزم...

عزیزترینم، فرزندم، من مادرت هستم... هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد، من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بیخوابیهای شبانه را، تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت حجمی از سکوت؛ تا بدانم حجم یک لبخندکودکانه ات میتواند معجزه زندگی دوباره ام باشد؛ من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین، بهشت من زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست؛ من هیچ نمیخواهم هیچ، هیچ روزی به من تعلق ندارد،همه ساعتها و ثانیه های من تویی  ومن دست کودکیت را میگیرم تابه فردای انسانیت برسانم که این رسالت من است برتو وهیچ منتی ازمن بر تو وارد نیست که من با اختیار و عشق تو را به این دنیا آورده ام. ...
13 دی 1395

بهترینم...

سلامی به زیبایی عشق.... به نرمی ابریشم مهربانی..... به وسعت تبسم زندگی...... به امتداد آسمان مهرورزی.... و به بلندای افق نگاههای زیبای تو... سلام بهترینم،پسرعزیز و قشنگم       تنها تو را ستودم آنسان ستودمت که بدانند مردمان محبوب من به سان خدایان ستودنی ست. پسر عزیز و قشنگم محمدکاظم پسر دایی رضا اسبی خریده که یه روز جمعه که رفته بود برای سوارکاری، حسین آقای عزیز رو هم سوار کرد، اینم چندتا از عکسای قشنگتون         پسر زیبای من غنچه ی خوشر...
15 مهر 1395

باغ شازده مرداد 95

  سلام پسرعزیز و قشنگم،دیروز جمعه به اتفاق مامان جون و محمدکاظم پسر دایی رضا رفتیم گردش،خدا رو شکر خیلی بهت خوش گذشت و تا تونستی گشتی و بدوبدو کردی.                                       ...
16 مرداد 1395

یک جمعه به یادموندنی- تیرماه 95

سلام گل پسر دوست داشتنیه خودم. حسین من ، پسرک شاد و شیرین زبونم، روزای گرم تابستون هم یکی پس از دیگری می یاد و به سرعت می گذره. البته در کنار تو قند عسل مامان، همیشه و همیشه به ما خوش می گذره. جانم برات بگه دیروز بعدازظهر جمعه به اتفاق پسر قشنگم و مامان جون عزیز رفتیم گردش،خداروشکر خیلی بهمون خوش گذشت ، موقع برگشتن اونقدر خسته بودی که تو ماشین خواب رفتی و تا صبح خوابیدی بدون شام،خیلی سعی کردم بیدار بشی و شام بخوری ولی بیدار نشدی و خواب برات از همه چی بهتر بود عزیز دل مادر.                   ...
2 مرداد 1395

عزیز دل مامان

سلام،سلام،صد تا سلام به روی گل پسر عزیز و قشنگم. پسر عزیزم،بزرگ مرد کوچک من ، همیشه به یاد داشته باش، پرنده هايي که روي شاخه نشستند، هرگز ترس از شکستن شاخه ندارند... زيرا اعتماد آنها به شاخه ها نيست، بلکه به بالهايشان است... هميشه به خودت اعتماد داشته باش، خودت را باور کن! هميشه خودت را نقد بدان، تا ديگران تو را به نسيه نفروشند... سعي کن استاد تغيير باشي، نه قرباني تقدير... در زندگيت به کسي اعتماد کن که به او ايمان داري نه احساس و هرگز، به خاطر مردم تغيير نکن! اين جماعت هر روز تو را جور ديگري مي خواهند... مردم شهري که همه در آن مي لنگند، به کسي که راست راه مي رود مي خندند!! ...
28 تير 1395

عسل مامان

سلام حسین عزیزو قشنگم. ای همه عشق، همه زندگی،همه زیبایی وهمه وجود من، از لحظه بودنت واژه شکر وسپاس از پروردگار را بر لبانم جاری ساختی و من هر روز هزاران هزار بار خداوند مهربان را شاکرم که تورا -بهترین هدیه و بزرگترین نعمتش را- به من بخشید، خوشبختی را با تمام وجود در بودن در کنار تو احساس میکنم و عشق را در نگاه به چشمان معصومت لمس می کنم. بی نهایت دوستت دارم و برای شادی و خوشبختی ات از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نخواهم کرد. از خدای خوب و مهربان بهترین ها را برایت آرزومندم بزرگ مرد کوچک من. روز بعد از عید فطر رفتیم پارک سرپوشیده شاپرک، برات جذابیتی نداشت و از وسایل بازیش خوشت نیومد،محیط کوچکی بود و فضایی برای ر...
21 تير 1395

تبریک حلول ماه مبارک رمضان

سلام پسر خوب و عزیزم حلول ماه مبارک رمضان، ماه مهمانی و رحمت خدا بر پسر پاک و معصومم مبارک باد. پسر عزیزم ، امروز دومین روز از ماه مبارک رمضان سال 95 است ، عصرها باهم به مسجد میریم، میپرسم حسین آقا کجا میریم؟ میگی: مسجد،الله وقتی هم میخواهی داخل مسجد بشی میگم حسین جیش نکنی قالی ها کثیف میشن میگی باشه و میری قسمت آقایون ،جانماز و مهر بر میداری و مینشینی حسین عزیزم ،قیام نماز،دستها رو بالا بردن برای تکبیر، دستها رو بالا بردن برای قنوت و سجده رفتن رو یادگرفته ای ، فقط رکوع رفتن رو انجام نمیدی. الهی قربون اون دستای ناز و کوچکت بشم که برای قنوت بالا میبری و میگی الله بزرگ مرد کوچک من ،دراین ماه رحمت ال...
19 خرداد 1395