حسین عزیزمحسین عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 13 روز سن داره

حسینم معجزه مقدس الهی وهدیه ناب پروردگار

دردانه پسر مامان

سلام قند عسلم :   حسین عزیزم امروز برای دلم پنجره ای ساخته ام. از این پنجره همه جا زیباست. از اینجا همه چیز بوی گل مریم می دهد. از اینجا می توان دنیا را بیشتر دوست داشت. از اینجا می توان تو را بهتر دید.بهتر درک کرد. از اینجا می توان بزرگ شد و در مقابل تو کودکانه حرف زد. من از این پنجره هر روز تو را می بینم و عاشقانه با تو زندگی می کنم.  نفس مامان عاشق لحظه هایی هستم که دستانت را بگیرم و در چشمان زیبایت خیره شوم. عاشق لحظه هایی هستم که در کنارت باشم و وجودت را لمس کنم. عاشق لحظه هایی هستم که بخاطر بودنت اشک شوق می ری...
23 آبان 1394

واکسن هجده ماهگی قند عسل

سلام پسر قشنگ و عزیزم قند عسلم، پسر عزیز و دردانه ام ، روز یکشنبه سوم آبانماه یعنی روز بعد از عاشورا همراه زن دایی ناهید به مرکز بهداشت رفتیم برای واکسن هجده ماهگی پسر گلم ، خانم کودکیار قد و وزن پسرم رو اندازه گرفت که خدارو هزار مرتبه شکر خوب بود وزنت 13 کیلو بود وبعد واکسنت رو زدند و اومدیم خونه ، واکس خیلی سختی بود 24 ساعت خیلی اذیت شدی ، اشاره که به پات می شد جیغ میزدی ، خیلی گریه کردی و ساعات سختی رو گذروندی ، تا ساعت 11 شب خاله مهلا پیشمون بود و مراقبت بودیم ، ساعت 11 شب زن دایی ناهید و محمدکاظم عزیز خاله مهلا رو رسوندند خونه شون وزن دایی ناهید تاصبح پیشمون بود ، خیلی تب ...
16 آبان 1394

سلام برپسرعزیزم

سلام پسرعزیز و قشنگم حسین عزیزم،نفس مامان، یه مدتی گرفتار بودم نتونستم برات مطلبی بنویسم خاله مهلا،پرستارنفسم یه مدتیه مریضه،یه مدتی دست و پاهاش و کمرش درد میکرد نمیتونست عزیز دلم رو بغل کنه،حتی نمیتونست خوب به پسر قشنگم رسیدگی کنه رفت دکتر و آزمایش،خدا رو شکر دست و پاهاش بهتر شد و مشکل خاصی نداشت حالا چند روزیه چشماش خیلی درد میکنه،سرش درد میکنه و بیشتر میخوابه و خیلی نمیتونه از عزیز دلم مراقبت کنه،خدا حفظ کنه مامان بزرگی عزیز رو که این مدت خیلی به عزیز دلم میرسه،ولی مامان بزرگی هم دیگه قوتش نمیرسه که پسر قشنگم رو بغل کنه و نمیتونه سرگرمت کنه و دنبالت بدوه و لقمه لقمه بهت غذا...
14 مهر 1394

تولدسلطان سریرارتضاحضرت امام رضا(ع)

    السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا(ع) سلام پسر عزیزم ،امروز  یازدهم ماه ذی القعده تولد سلطان خوبان،حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است،آقای بزرگوار ومهربان وباکرامتی که من وبابایی خدابیامرز رو در زیارتی که به پابوسش رفته بودیم،ناامید برنگرداند ونزدخدای متعال شفاعتمان کرد،ضامنمان شد تا خدای مهربان گلی ازگلستان بهشت وفرشته ای ازفرشته های بهشت رو به ماهدیه کنه. جانم برات بگه عزیز مادر،بهمن ماه سال 1391 بود که دیگرداشت رشته امیدزندگیمان قطع میشد نزدیک دوسال از زندگی من وبابایی می گذشت و خداوند بعداز سقط مسافرکوچولوی پارسالمان...
4 شهريور 1394

مادر

خدا و کودک کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگو...
3 شهريور 1394

گردش-تیرماه 94

سلام پسرقشنگ وعزیز ودردانه ام،مامان فدات بشه الهی. بازم خدای خوب ومهربون روهزارمرتبه شکرمیکنم بخاطرداشتنت،هرچقدرخداروشکرکنم بازم کمه،فقط خدا خودش میدونه که چقدرممنون لطف وعنایتش هستم که چنین عزیزی روبه من هدیه داده و به من حقیر و گنهکار لیاقت مادری چنین گوهرباارزشی ازگوهرهای گنجینه خلقت رو عنایت کرده،فقط خداخودش میدونه که تمام ذرات وجودم درتمام لحظات شکرگذاروسپاسگذارشه،خداونداچگونه شکراین نعمت بزرگ را به جاآورم؟ فقط شکر دل وزبان وسجده شکر،احساس میکنم خیلی کمه،خداوندادستم رابگیر وکمکم کن تابنده خوبی برایت باشم تاشاید دلم کمی آروم بگیره ...
28 مرداد 1394

لالایی های مامان

سلام عزیزدردونه مامان   سلام یکی یه دونه مامان پسر قشنگ وعزیزم هرلحظه که تورومیبینم ایمانم به قدرت وعظمت خدابیشتروبیشترمیشه،توآینه خدانمای منی بهترینم،عزیزترینم. مادر دورت بگرده،مادر فدات بشه الهی، مادربلاگردونت بشه الهی پسرناز وقشنگم. پسرعزیزوقشنگم دوستت دارم خیلی خیلی خیلی زیاد،توهیچوقت نمیتونی بفهمی که مامان چقدردوستت داره،هردم و بازدمم فقط وفقط به عشق توست،تو تمام زندگی من شده ای،حتی لحظه ای نمی شود که به غیرتو فکرکنم،تمام فکرم،ذهنم،روحم فقط متعلق به توست. سرکارکه هستم لحظه شماری می کنم که زودتربرم خونه وپسرعزیزم روببینم،صبحها که سرکارم خیلی دلم برات تنگ...
5 مرداد 1394