حسین عزیزمحسین عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 21 روز سن داره

حسینم معجزه مقدس الهی وهدیه ناب پروردگار

تولدسلطان سریرارتضاحضرت امام رضا(ع)

1394/6/4 8:21
نویسنده : مامان
382 بازدید
اشتراک گذاری

 

 السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا(ع)

سلامپسر عزیزم ،امروز  یازدهم ماه ذی القعده تولد سلطان خوبان،حضرت علی بن

موسی الرضا(ع) است،آقای بزرگوار ومهربان وباکرامتی که من وبابایی خدابیامرز

رودر زیارتی که به پابوسش رفته بودیم،ناامید برنگرداند ونزدخدای متعال شفاعتمان

کرد،ضامنمان شد تا خدای مهربان گلی ازگلستان بهشت وفرشته ای ازفرشته

های بهشت رو به ماهدیه کنه.

جانم برات بگه عزیز مادر،بهمن ماه سال 1391بودکه دیگرداشت رشته

امیدزندگیمان قطع میشدنزدیک دوسال از زندگی من وبابایی می گذشت و

خداوند بعداز سقط مسافرکوچولوی پارسالمان هنوز به ما فرزندی نداده بود،من

وبابایی هردو آرزوی داشتن پسر داشتیم البته من هزاربرابربیشتر از بابایی،چون بابا

یک دختر داشت ودوست داشت که پسری هم داشته باشد ومثل

من بیقرار ودل به آرزو نبود،به دلم گذشت که به زیارت طبیب طبیبان،سلطان

خوبان،آقاامام رضابرویم واز ایشان طلب آرزوکنیم شاید نظری به ما اندازد.خداوند

اسبابش رافراهم کرد،یه سفر کاری برای بابایی پیش اومد وباهم رفتیم مشهد.

عزیز مادر،درحرم مطهرآقا امام رضا باذره ذره وجودم گریستم ودعا کردم تا آقافرزندی

سالم وصالح ازخداوند مهربان برایمان طلب کند،ازحرم که بیرون آمدم دیدم بابایی

کنارسقاخونه طلایی ایستاده وصورتش غرق اشکه،کنارش رفتم دستشو گرفتم

وگریه واشک امان ازچشمانم برید،ازخود بیخود شده بودم وتمام وجودم به اشک

تبدیل شدوازچشمانم جاری شدبه تمام معنای کلمه دلم شکست واز آقا خواستم

که دامنم روبه داشتن فرزندی سالم وصالح سبزکنه،بابایی گفت برو دورکعت

نمازبخوان،گفتم توحرم نمازخواندم،گفت دوباره بخوان،دوباره روی صحن مطهر

دورکعت نمازحاجت خواندم،به سختی میتوانستم ذکرهای نمازرا بجاآورم،اشک

وگریه امانم نمیداد،هرطوربود بااشک وگریه نمازم راتمام کردم،به بابایی نگاه کردم

دیدم هنوزصورتش پراشکه والتماس وتمنای ازآقا روتوی  چشماش دیدم،کنارش

رفتم منو دربغل گرفت، بوسید وگفت مطمئن باش آقاجوابمون رومیده وپسر خوبی

به ماهدیه میکنه،ازآقا خواستم که پسر خوبی بهمون عنایت کنه،من جرات نکردم

ازآقا پسر سالم وصالح بخوام وفرزند سالم وصالح خواستم ولی بابایی

ازآقاپسرخوبی خواسته بود،زیارت عجیبی بود،هیچوقت اینهمه دلشکستگی،اینهمه

ارتباط روحی قوی واینهمه حال معنوی روتجربه نکرده بودم.

ازهمینجاخدمت آقا امام رضا سلام عرض میکنم:

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا،السلام علیک یاضامن آهو

ازهمینجا برای بابایی طلب رحمت،آمرزش ومغفرت میکنم وباتمام وجودم ازآقا امام

رضا(ع)میخواهم که روح مرد عزیز سفرکرده ام راموردشفاعت قرار دهد وروحش رابا

ارواح پاک وصالح همنشین ومحشور گرداند.

جانم برات بگه نفس مادر،ازمشهد برگشتیم ومنتظر برآورده شدن حاجتمون بودیم تا

چندماه بعد،مرداد سال 1392 خداوندمهربان بالطف وعنایت وشفاعت آقا امام

رضافرشته ای ازفرشته های بهشت،همان پسرخوبی که بابایی ازآقا خواسته بود

رو دردل من جا داد تا نه ماه رشدکندودر لحظه ای که خداوند مقرر کرده بود

متولدشود وخانه ی مارا با قدومش مبارک وروشن کند.

عزیزمادر،حدود ده روز مانده بود به تولدنفسم،که بابایی گفت عزیزمون که چهار پنج

ماهه شدمیبریمش به پابوس آقا امام رضا،بابایی روهم پدر ومادرش ازآقا امام

رضاخواسته بودن و وقتی که دنیا اومده بود نشونی داشت وهردو گوشش رد

سوراخ داشت ،نشونی که توهم موقع تولدداشتی وهردوگوشت رد سوراخ داره.

الان یک سال و چها ماه از تولد میوه زندگیمون میگذره ومن هنوز موفق نشده ام

نذربابایی رو بجابیارم،هنوز توخیلی کوچکی ومن ومامان بزرگی هم دست تنها

جرات نکرده ایم که قصد زیارت کنیم،همین جا از آقا امام رضا میخوام که عنایت

کنه،کمکون کنه،اسبابش روفراهم کنه تامن بتونم نذر بابایی رو بجا بیارم وپسر

عزیزمون رو ببرم به زیارت وپابوس آقا.

پسرعزیزم به حول وقوه الهی روزی بزرگ میشی،مرد میشی،همیشه

وجودوزندگی ات را بعدازخدای مهربان ازلطف وکرامت آقا امام رضا بدان وهمیشه به

آقا ارادت خاص داشته باش وازهرفرصتی برای رفتن به پابوس وزیارت آقا استفاده

کن،همیشه زیارت آقا را به تمام سفرهایت ترجیح بده.

آقا اما رضا یارونگهدارت باشه عزیزدلم،پسرخوب وقشنگم.

ازآقا اما رضا(ع) میخوام همان پسرخوب وهمان فرزند صالحی بشی که بابا ومامان

از سلطان خوبان خواسته بودند.

آمین یا رب العالمین 

پسندها (2)

نظرات (0)